امام مهدی (عج)
او نگران ما بود و خدا را از خود خدا برای ماگدایی میکرد
جمعه 10 شهريور 1391برچسب:, :: 21:49 :: نويسنده : نیلوفر به نام خداوندبخشاینده و مهربان خوشحالم که دلم شکست دیوار دلم ریخت از گریه به زمین افتادم و تکه هایش را نگاهی انداختم از خوشحالی اشک ریختم چون دیدم تمام تکه های دلم بوی خدا میداد فهمیدم دل خانه خدا بود ;در دلم محمل داشت اما من فراموشش کرده بودم ! بر دل گفتم : خدا مهمان تو بود چرا شکستی؟ دل با فریادگفت: تو خدارافراموش کردی که چنین تکه تکه ام کردی!!!!!!!!!! با خجالت و شرمندگی سرم را پایین انداختم ! صدایی زیبا آمد و گفت : تکه های دلت را برگیر و بردار و به آسمان نشان بده از دلت به آسمان راهیست به وسعت نگاهت ! نگاه کن فقط نگاه کن دل تو پلی خواهد شد تا خدا ! نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |